Posted on آگوست 17, 2007 by karajkid
چند شب پیش با تاخیر تقریبا هفت ساله ! فیلم شکلات محصول سال 2001 را دیدم . فوق العاده زیبا بود .
خلاصه داستان : زنی به همراه دخترش مغازه شکلات فروشی جالبی را در یک دهکده فرانسوی بسیار سنتی افتتاح می کنند. افکار و روش زندگی این زن مخالف با ارزش های رایج و مرسوم در زندگی مردم این دهکده است.
نفوذ و محبوبیت صاحب شکلات فروش ( با بازی جولیت بینش) در بین مردم باعث بروز تضادهای جالبی می شود و این تضادها نهایتا باعث دشمنی عمیق شهردار پرنفوذ دهکده با شکلات فروش می شود.هر چند همین لرد خشک و متحجر نهایتا چاره ای جز تسلیم ندارد
ادامهٔ نوشته →
Filed under: نقد فیلم | 4 Comments »
Posted on آگوست 17, 2007 by karajkid
یکی از خواص بچه دار شدن ، بازگشت نسبی به دوران کودکی است . یادآوری بازیها ، کارتونها و شعرهای کودکانه .
دیروز دخترم شعری را زمزمه می کرد که برای اکثر ما آشناست : باز باران با ترانه … از کتاب فارسی سوم دبستان .
آخ که چقدر می خواستم جای آن کودک باشم و توی جنگل های گیلان بدوم : شاد و خرم … نرم و نازک … چست و چابک …
به درستی آن روزی را که این شعر را برای بار اول خواندیم به یاد دارم . معلم سوم دبستان ما مردی بسیار با سواد بود به اسم آقای همت خواه ، حدودا 50 سال داشت ، اهل گیلان بود و لهجه رشتی غلیظی داشت. بیشتر اوقات لهجه اش باعث خنده بچه ها می شد. وقتی به این درس رسیدیم ، شیفت بعد از ظهر بود و زنگ اخر … دمدمه های غروب …
آقای همت خواه که معمولا بار اول خودش درس ها را روخوانی می کرد شروع به خواندن کرد. خیلی با احساس می خواند و لهجه شمالی اش حالا بیشتر از همیشه تاثیر گذار و دوست داشتنی بود. کلاس در سکوت عمیقی فرو رفت و بچه ها خیلی از این شعر لذت بردند.
اینهم قسمته هایی از این شعر زیبا ، سروده ی گلچین گیلانی :
باز باران،
با ترانه،
با گهر های فراوان
می خورد بر بام خانه.
ادامهٔ نوشته →
Filed under: روزنوشت، شعر روز | 11 Comments »